آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد


آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد

آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد


آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد

آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد


آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد

آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد


آوازهٔ جمالت چون از جهان برآمد

آواز بی نیازی از آسمان برآمد
آواز بی نیازی از آسمان برآمد
آواز بی نیازی از آسمان برآمد
آواز بی نیازی از آسمان برآمد
آواز بی نیازی از آسمان برآمد
آواز بی نیازی از آسمان برآمد
آواز بی نیازی از آسمان برآمد
آواز بی نیازی از آسمان برآمد
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
تا پرده گشت مویت در پرده رفت رویت
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
روز جهان فرو شد راز نهان برآمد
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
هر کو چو شمع پرورد از آتش تو جان را
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
جانش هلاک تن شد خنده زنان برآمد
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
با این جفا که اکنون با عاشقان نمودی
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
روزی نگفت یک کس کز یک فغان برآمد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
هر مرغ را که روزی زلف تو دامگه شد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
آمد قضا که روزیش از آشیان برآمد
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
جان گران بها به تو بخشم به عرض بوسی
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
بستان مده جگر که نه بر تو گران برآمد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
عشق تو گوهری که گنج روان بیرزد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
وهمم در این فرو شد کو از چه کان برآمد
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خاقانی آن توست بر او تیغ چون کشیدی
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد
خود بی مصاف جانا با او توان برآمد